آیه 32 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ۚ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ

[31–32] (مشاهده آیه در سوره)


<<31 آیه 32 سوره لقمان 33>>
سوره :سوره لقمان (31)
جزء :21
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و هرگاه که (دریا طوفانی شود و) موجی مانند کوهها آنها را فرو گیرد در آن حال خدا را با عقیده پاک و اخلاص کامل در دین می‌خوانند و چون باز به ساحل نجاتشان رساند بعضی بر سبیل قصد (طاعت و شکر خدا) باقی مانند (و بعضی به کفر شتابند) و آیات ما را انکار نمی‌کند جز آن کس که غدّار و عهد شکن و کافر و ناسپاس است.

و چون آنان را [در دریا] موجی [به دنبال موجی] مانند ابرهای سایه انداز فرو پوشد، خدا را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [از هرگونه شرکی] خالص می کنند، می خوانند، و زمانی که آنان را به خشکی می رساند برخی از آنان به راه میانه و معتدل [که راه توحید است] می روند [و برخی پیمان می شکنند] و آیات ما را جز هر پیمان شکن خائن و کفر پیشه ای انکار نمی کند.

و چون موجى كوه‌آسا آنان را فرا گيرد، خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند، و[لى‌] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانه‌رو هستند، و نشانه‌هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى‌كند.

و چون موجهاى عظيم همانند ابرها آنها را فرو پوشد، خدا را از روى اخلاص در دين بخوانند. و چون نجاتشان دهد و به خشكى برد، برخى به عهد خويش وفا كنند. و جز غداران كافرنعمت، آيات ما را انكار نكنند.

و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می‌خوانند؛ امّا وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می‌گیرند (و به ایمان خود وفادار می‌مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر پیش می‌گیرند)؛ ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان‌شکنان ناسپاس انکار نمی‌کنند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When waves cover them like awnings; they invoke Allah, putting exclusive faith in Him. But when He delivers them towards land, [only] some of them remain unswerving. No one will impugn Our signs except an ungrateful traitor.

And when a wave like mountains covers them they call upon Allah, being sincere to Him in obedience, but when He brings them safe to the land, some of them follow the middle course; and none denies Our signs but every perfidious, ungrateful one.

And if a wave enshroudeth them like awnings, they cry unto Allah, making their faith pure for Him only. But when He bringeth them safe to land, some of them compromise. None denieth Our signs save every traitor ingrate.

When a wave covers them like the canopy (of clouds), they call to Allah, offering Him sincere devotion. But when He has delivered them safely to land, there are among them those that halt between (right and wrong). But none reject Our Signs except only a perfidious ungrateful (wretch)!

معانی کلمات آیه

  • ظلل: ظل: سايه. ظلة: سايه‏بان. جمع آن ظلل است.
  • مقتصد: قصد و مشتقات آن در قرآن به معنى راست، متوسط و معتدل به كار رفته است. مقتصد در آيه كسى است كه در راه راست رود و در كارش مستقيم باشد.
  • ختار: ختر: غدر و حيله. مجمع البيان بدترين حيله گفته است «ختار» بسيار حيله‏‌گر. آن فقط يك بار در قرآن آمده است.
  • كفور: صيغه مبالغه است در كفران نعمت و كفر هر دو به كار مى‏‌رود.(قاموس قرآن).

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ «32»

و هرگاه موجى (خروشان در دريا) همچون ابرها (ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتى خالصانه مى‌خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشكى (رساند و) نجات دهد، بعضى راه اعتدال پيش گيرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پيمان‌شكنانِ ناسپاس، آيات ما را انكار نمى‌كنند.

نکته ها

«ظلل» جمع «ظلة» به معناى ابرى است كه سايه مى‌افكند و غالباً در مواردى بكار مى‌رود كه موضوع ناخوشايندى در كار باشد. «مُقْتَصِدٌ» به معناى اعتدال در كار، و وفاى به عهد و پيمان است.

كلمه‌ى‌ «خَتَّارٍ» صيغه‌ى مبالغه، به معناى بسيار پيمان‌شكن است، چون مشركان و گنهكاران، مكرّر در گرفتارى‌ها رو به سوى خدا مى‌آورند و عهد و پيمان مى‌بندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پيمان‌شكنى مى‌كنند، خداوند آنان را «خَتّار» ناميده است.

ايمان گروهى از مردم، دائمى و پايدار است، ولى ايمان گروهى مقطعى و موسمى است، يعنى فقط هنگامى كه اسباب و وسايل مادّى قطع شود، اين گروه متوجّه خدا مى‌شوند. مثل برق اضطرارى كه وقتى همه‌ى برق‌ها خاموش شد، سراغ آن مى‌روند.

جلد 7 - صفحه 286

پیام ها

1- انسان به طور فطرى خداشناس است، ليكن وسايل و اسباب مادّى همچون پرده‌اى روى فطرت را مى‌پوشاند و بروز حوادث و خطرها، اين پرده را كنار مى‌زند. غَشِيَهُمْ‌ ... دَعَوُا اللَّهَ‌

2- رفاه مادّى، عامل غفلت است، ولى خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدايى. إِذا غَشِيَهُمْ‌ ... دَعَوُا اللَّهَ‌ ...

3- قطع اميد از اسباب عادّى، يكى از راه‌هاى رسيدن به اخلاص است. «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»

4- براى اولياى خدا، غفلت عارضى است، «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» «1» ولى براى گروهى، اخلاص عارضى است. إِذا غَشِيَهُمْ‌ ... مُخْلِصِينَ‌

5- دعاى خالصانه در مظانّ اجابت است. دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‌ ... نَجَّاهُمْ‌

6- انسان داراى اختيار و اراده است. «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» (بعضى پس از رهايى از مشكلات، بر راه حقّ باقى مى‌مانند، ولى بعضى به راه انحراف و شرك بر مى‌گردند، و اين نمايان‌گر آزادى اراده واختيار بشر است)

7- لازمه‌ى ايمان، اعتدال است. (به جاى آنكه بفرمايد: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ»

8- پيمان‌شكنى و ناسپاسى، انسان را به كفر مى‌كشاند. «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ»

«1». اعراف، 201.

جلد 7 - صفحه 287

اخلاص‌

اخلاص آن است كه كارى صد در صد براى خدا باشد. تا آنجا كه حتّى اگر يك درصد و يا كمتر از آن هم براى غير خدا باشد، عبادت باطل و يا مورد اشكال است.

  • اگر مكان نماز را براى غير خدا انتخاب كنيم، مثلًا در جايى بايستيم كه مردم ما را ببينند و يا دوربين ما را نشان دهد.
  • اگر زمان عبادت را براى غير خدا انتخاب كنيم، مثلًا نماز را در اوّل وقت بخوانيم تا توجّه مردم را به خود جلب كنيم.
  • اگر شكل و قيافه‌اى كه در آن نماز مى‌خوانيم، براى غير خدا باشد، مثلًا عبايى به دوش بگيريم، گردنى كج كنيم، در صداى خود تغييرى بدهيم و هدفى جز رضاى خدا داشته باشيم، در همه‌ى اين موارد، نماز باطل است و به خاطر رياكارى، گناه هم كرده‌ايم.

به بيانى ديگر، اخلاص آن است كه تمايلات و خواسته‌هاى نفسانى، طاغوت‌ها و گرايش‌هاى سياسى و خواسته‌هاى اين و آن را در نظر نگيريم، بلكه انگيزه‌ى ما تنها يك چيز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظيفه.

براستى رسيدن به اخلاص جز با امداد الهى امكان ندارد. قرآن در آيه 32 سوره لقمان مى‌فرمايد: هنگامى كه موجى همچون ابرها آنان را فراگيرد، خدا را خالصانه مى‌خوانند؛ امّا زمانى كه آنان را به خشكى نجات داد، (تنها) بعضى راه اعتدال را پيش مى‌گيرند (وبه ايمان خود وفادار مى‌مانند).

راه‌هاى كسب اخلاص‌

1. توجّه به علم و قدرت خداوند.

اگر بدانيم تمام عزّت‌ها، قدرت‌ها، رزق و روزى‌ها به دست اوست، هرگز براى كسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غير او نمى‌رويم.

اگر توجّه داشته باشيم كه با اراده‌ى خداوند، موجودات خلق مى‌شوند و با اراده‌ى او، همه چيز محو مى‌شود. اگر بدانيم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، يعنى درخت خشك را سبب خرماى تازه براى حضرت مريم قرار مى‌دهد و آتشى را كه سبب سوزاندن است، براى‌

جلد 7 - صفحه 288

حضرت ابراهيم گلستان مى‌كند، به غير او متوسّل نمى‌شويم.

صدها آيه و داستان در قرآن، مردم را به قدرت‌نمايى خداوند دعوت كرده تا شايد مردم دست از غير او بكشند و خالصانه به سوى او بروند.

2. توجّه به بركات اخلاص.

انسان مخلص تنها يك هدف دارد و آن رضاى خداست و كسى كه هدفش تنها رضاى خدا باشد، نظرى به تشويق اين و آن ندارد، از ملامت‌ها نمى‌ترسد، از تنهايى هراسى ندارد، در راهش عقب‌نشينى نمى‌كند، هرگز پشيمان نمى‌شود، به خاطر بى اعتنايى مردم، عقده‌اى نمى‌شود، يأس در او راه ندارد، در پيمودن راه حقّ كارى به اكثريّت و اقليّت ندارد.

قرآن مى‌فرمايد: رزمندگان مخلص باكى ندارند كه دشمن خدا را بكشند، يا در راه خدا شهيد شوند. امام حسين عليه السلام در آستانه‌ى سفر به كربلا فرمود: ما به كربلا مى‌رويم، خواه شهيد شويم، خواه پيروز، هدف انجام تكليف است.

3. توجّه به الطاف خدا.

راه ديگرى كه ما را به اخلاص نزديك مى‌كند يادى از الطاف خداوند است. فراموش نكنيم كه ما نبوديم، از خاك و مواد غذايى نطفه‌اى ساخته شد و در تاريكى‌هاى رحم مادر قرار گرفت، مراحل تكاملى را يكى پس از ديگرى طى كرد و به صورت انسان كامل به دنيا آمد. در آن زمان هيچ چيز نمى‌دانست و تنها يك هنر داشت و آن مكيدن شير مادر. غذايى كامل كه تمام نيازهاى بدن را تأمين مى‌كند، شير مادر همراه با مهر مادرى، مادرى كه بيست و چهار ساعته در خدمت او بود. آيا هيچ وجدان بيدارى اجازه مى‌دهد كه بعد از رسيدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهى، سرسپرده‌ى ديگران شود؟ چرا خود را به ديگرانى كه نه حقّى بر ما دارند و نه لطفى به ما كرده‌اند بفروشيم؟!

4. توجّه به خواست خدا.

اگر بدانيم كه دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، كار را براى خدا انجام مى‌دهيم و هر كجا نياز به حمايت‌هاى مردمى داشتيم، از خدا مى‌خواهيم كه محبّت و محبوبيّت و جايگاه لازم را در دل مردم و افكار عمومى نصيب ما بگرداند.

جلد 7 - صفحه 289

حضرت ابراهيم در بيابان‌هاى گرم و سوزان حجاز، پايه‌هاى كعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّيه‌اش متمايل گردد. هزاران سال از اين ماجرا مى‌گذرد و هر سال ميليون‌ها نفر عاشقانه، پر هيجان‌تر از پروانه، دور آن خانه طواف مى‌كنند.

چه بسيار افرادى كه براى راضى كردن مردم خود را به آب و آتش مى‌زنند، ولى باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى كه بدون چشم داشت از مردم، مادّيات، نام، نان و مقام، دل به خدا مى‌سپارند و خالصانه به تكليف خود عمل مى‌كنند؛ امّا در چشم مردم نيز از عظمت و كراماتى ويژه برخوردارند، بنابراين، هدف بايد رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نيز از خدا بخواهيم.

5. توجّه به بقاى كار.

كار كه براى خدا شد، باقى و پا برجا مى‌ماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و كار اگر براى خدا نباشد، تاريخِ مصرفش دير يا زود تمام مى‌شود. قرآن مى‌فرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» «1» و هيچ عاقلى باقى را بر فانى ترجيح نمى‌دهد و با آن معامله نمى‌كند.

6. مقايسه‌ى پاداش‌ها.

در پاداش مردم، انواع محدوديّت‌ها وجود دارد، مثلًا اگر مردم بخواهند پاداش يك پيامبر را بدهند، بهترين لباس، غذا و مسكن را در اختيار او قرار مى‌دهند، در حالى كه تمامى اين نعمت‌ها محدوديّت دارد و براى افراد نااهل نيز پيدا مى‌شود. نااهلان هم مى‌توانند از انواع زينت‌ها، كاخ، باغ و مَركب‌هاى مجلّل شخصى استفاده كنند.

امّا اگر كار براى خدا شد، پاداشى بى‌نهايت در انتظار است، پاداش‌هاى مادّى و معنوى.

در اينجا نيز اگر درست فكر كنيم، عقل به ما اجازه نمى‌دهد كه پاداش‌هاى بى‌نهايت و جامع را با پاداش‌هاى محدود بشرى عوض كنيم.

«1». نحل، 96.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 290

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32)

بعد از آن از حال سكينه سفينه اخبار فرمايد:

وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ‌: و زمانى كه فرو گيرد و بپوشد اهل كشتى را هيجان و موج دريا كه در بزرگى مانند سايبانها هستند، يا مثل كوهها يا ابرها كه داراى سايه‌اند، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‌: بخوانند خداى را در حالتى كه اخلاص آورندگانند، لَهُ الدِّينَ‌: براى خدا دين خود را و به خلوص نيت او را بخوانند بدون‌

«1» تفسير صافى (يك جلدى چاپ سنگى)، ص 422 و نيز بحار الانوار، ج 77، ص 154 روايت 99.

جلد 10 - صفحه 365

شوب شرك، زيرا ترس از شدائد، آفت هوى و تقليد را كه منازع فطرت است زايل گردانيده و ايشان را به مقام فطرت اصلى باز برده. اين حالت معرضين از حق است كه در موقع شدت و اضطرار متوجه به حق شوند.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ: پس آن هنگام كه برهاند ايشان را و برساند به سلامت بسوى خشكى، فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ: پس بعضى از ايشان استقامت دارند بر طريق عدل كه آن توحيد است، يا مستقيم در وفاى به عهد، و برخى ديگر بر اصرار خود بازگردند. مراد آنكه مؤمنان ثابت باشند بر دعا و نياز، و كافران و مشركان جاحد و مصرند در انكار خود. وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا: و انكار نكنند نشانه‌هاى قدرت ما را، إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ: مگر هر غدر كننده عهد كه شكننده فطرت اسلام است، يا ناقض عهدى كه در دريا با خداى خود نموده ناسپاس مر نعمت پروردگار خود را.

نزد بعضى سبب اسلام عكرمة بن ابى جهل را گفته، روز فتح مكه به سفر دريا رفته بود. در اثناى دريا طوفان هويدا شد، نزديك غرق شدن كشتى رسيد، دست به دعا برداشت و از روى اخلاص خدا را بخواند و گفت: بار خدايا اگر مرا از اين غرقاب نجات دهى اسلام آرم. چون نجات يافت خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آمده اسلام اختيار كرد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31) وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)

ترجمه‌

آيا نديدى كه كشتى ميرود در دريا بعنايت خدا تا بنماياند بشما از آيتهايش همانا در اين هر آينه آيتها است براى هر صبر كننده شكرگزار

و چون فرو گيرد آنان را موجى مانند سايبانهائى ميخوانند خدا را با آنكه‌

جلد 4 صفحه 283

خالص كنندگانند براى او دين را پس چون برهاند آنان را بسوى خشكى پس بعضى از آنها در حدّ اعتدال باقى بمانند و انكار نميكند آيتهاى ما را مگر هر مكر و غدر كننده ناسپاس‌

اى مردمان بپرهيزيد از پروردگارتان و بترسيد از روزى كه اداء نكند پدرى از فرزندش و نه فرزندى او اداء كننده است از پدرش چيزى همانا وعده خدا راست است پس نبايد فريب دهد البته شما را زندگانى دنيا و نبايد فريب دهد شما را بخدا آن فريب دهنده‌

همانا خدا نزدش علم روز قيامت است و فرو ميفرستد باران را و ميداند آنچه در رحمها است و نميدانند هيچ كس كه چه كسب ميكند فردا و نميداند هيج كس كه در كدام زمين ميميرد همانا خداوند داناى آگاه است.

تفسير

خداوند منّان در مقام بيان قدرت و تعداد نعمت خود متذكر نموده است بنى آدم را بكشتى كه جارى ميشود در دريا بوسيله باد و بادبان و ساير لوازم كشتيرانى كه همه از نعم الهيّه است براى ارائه دادن به بندگان علائم وجود و قدرت و رحمت خود را از عجائب مخلوقات بحر و سير كشتى باراده ناخدا بخواست خدا و عنايات بى‌پايان او در نگهدارى آن از خطرات و رساندن اهلش را بساحل مراد ولى كسانى متوجّه باين معانى ميشوند و از ثمرات آن بهره‌مند ميگردند كه صابر بر بلا و شاكر بر نعمت باشند و در مواقع خطر صبر نمايند و بعد از نجات شكر كنند خلاصه آنكه مؤمن و بين خوف و رجاء باشند و مؤثر در وجود را جز خدا ندانند در مجمع نقل نموده كه ايمان دو نيمه است نيمى از آن صبر و نيمى شكر است و وقتى كه فرو گيرد اهل كشتى را موجى از امواج بى‌كران دريا كه در احاطه و ارتفاع و بزرگى مانند خيمه و ابر و كوهى سايه افكن شده ناچار بخوانند خدا را براى نجات خودشان از غرق با اخلاص در دين كه توجّه بخداى يگانه و قطع اميد از غير او است ولى بعد از نجات و وصول بساحل و حصول اطمينان بعضى از آنها بعدل و اقتصاد در طريق صلاح و سداد بر آيند و بعهديكه با خدا در دريا نمودند وفا كنند و تجاوز از حق ننمايند و بعض ديگر نقض عهد فطرى و خلف وعد بحرى نموده بحال كفر و شرك اوّلى خود بر گردند ولى منكر آيات وحدت و قدرت و رحمت خدا نشود مگر آنكس كه مكّار غدّار

جلد 4 صفحه 284

ناوفادار و بسيار نا شكرگزار باشد خصوصا بعد از فرجى كه خداوند بعد از چنين شدّتى باو داده چون ختر قبيح‌ترين غدر است و بعضى گفته‌اند مراد از صبّار شكور كسى است كه حبس كند نظر خود را در ملاحظه آيات خدا و صرف نمايد فكر خويش را در تصوير نعم الهى و شكر كند خدا را در برابر آنها و قمّى ره مقتصد را بصالح و ختّار را بخدّاع تفسير فرموده است و بايد مردم از مخالفت اوامر و نواهى الهى بپرهيزند و بترسند از روز كه اداء و روا نكند هيچ پدرى از فرزندش دينى و حاجتى را و هيچ فرزندى اداء و روا كننده نباشد از پدرش دينى و حاجتى را خلاصه آنكه در آنروز هر كس بفكر خويش است نه قوم و خويش و دوست و رفيق و كسى نميتواند از كسى دستگيرى كند مگر باراده و اذن الهى و لا يجزى از باب افعال نيز قرائت شده يعنى بى‌نياز نميكند احدى احدى را از چيزى و تبديل جمله فعليّه باسميّه و تغيير بعضى از الفاظ ظاهرا براى تفنّن در كلام و تأكيد مرام در ظرف تجدّد و حدوث بافاده ثبوت و دوام است و چنين روزى كه قيامت كبرى است خواهد آمد و همانا وعده خداوند حقّ و محقّق است و تخلّف پذير نيست پس نبايد زندگى محدود دنيا و لذائذ فانيه آن شما را فريب دهد و بخود مشغول و سر گرم نمايد و از نعيم نامحدود آخرت باز دارد و يا شيطان و نفس امّاره بسوء شما را مغرور بكرم خدا و وعده مغفرت و تحصيل وسائل آن در ظرف مهلت نمايد چون بسا باشد كه اجل برسد و مهلت از دست برود و معصيت بتدريج شخص را از قابليّت مغفرت بيندازد و موفق بتوبه نشود و بر حسب روايات متعدّده كه بطرق معتبره از ائمه هدى عليهم السلام نقل شده پنج علم است كه بطور تحقيق و تفصيل مخصوص بذات اقدس الهى است اوّل علم بوقت قيامت كبرى است دوم علم بوقت نزول باران و محلّ آن سوم علم بذكور و اناث بودن طفل در رحم مادر و خوشگلى و زشتى و سخاوت و بخل و سعادت و شقاوت و جهنّمى و بهشتى بودن او چنانچه در نهج البلاغه است چهارم علم بآنكه شخص در آتيه چكار ميكند از خير و شرّ و چه بدست مى‌آورد از مال و ثروت پنجم علم بآنكه در چه سرزمينى خواهد مرد و اينكه فرموده‌اند بطور تحقيق و تفصيل نميداند جز خدا شايد براى آن باشد كه گاهى اين علوم از خدا افاضه ميشود باولياء ولى نه در همه وقت و همه جا و

جلد 4 صفحه 285

بدون تغيير و بداء و خداوند عالم بتمام اشياء است و آگاه از ظاهر و باطن آنها اختصاص باين امور ندارد در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه تلاوت نمايد سوره لقمان را در شب خداوند ملائكه را موكّل او فرمايد كه حفظ نمايند او را از شيطان و لشگريانش تا صبح و چون در روز تلاوت نمايد ملائكه حفظ نمايند او را از آنملعون و اعوانش تا شام خداوند توفيق عنايت فرمايد انشاء اللّه تعالى.

جلد 4 صفحه 286

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذا غَشِيَهُم‌ مَوج‌ٌ كَالظُّلَل‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِين‌َ لَه‌ُ الدِّين‌َ فَلَمّا نَجّاهُم‌ إِلَي‌ البَرِّ فَمِنهُم‌ مُقتَصِدٌ وَ ما يَجحَدُ بِآياتِنا إِلاّ كُل‌ُّ خَتّارٍ كَفُورٍ (32)

و زماني‌ ‌که‌ فرو گرفت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ موج‌ دريا مثل‌ ابرهاي‌ تيره‌ روي‌ يكديگر و مثل‌ كوه‌ها ميخوانند ‌خدا‌ ‌را‌ ‌با‌ دين‌ خالص‌ ‌که‌ خالص‌ ميكنند دين‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌پس‌ چون‌ نجات‌ پيدا كردند و روي‌ خشكي‌ آمدند بعض‌ ‌آنها‌ بعهد و قرار داد ‌با‌ ‌خدا‌ رفتار ميكنند و انكار نميكند و جحد نميورزد بآيات‌ ‌ما مگر ‌هر‌ نقض‌ كننده‌ عهد و كفران‌ كننده‌ نعمت‌ ‌ما ‌را‌.

وَ إِذا غَشِيَهُم‌ مَوج‌ٌ امواج‌ دريا بتوسط بادهاي‌ عظيم‌ بسا بقدر كوه‌ بلند ميشود و بسا كشتي‌ چهار موجه‌ ميشود و تمام‌ اهلش‌ ‌را‌ غرق‌ ميكند.

كَالظُّلَل‌ِ بعضي‌ تفسير كردند بابرهاي‌ تيره‌ ‌که‌ رويهم‌ سوار ميشود و عالم‌ ‌را‌ تاريك‌ و ظلماني‌ ميكند و بعضي‌ گفتند بكوههاي‌ عظيم‌ ‌که‌ مشرف‌ ‌بر‌ هلاكت‌ ميشوند.

دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِين‌َ لَه‌ُ الدِّين‌َ ايمان‌ ميآورند و موحد ميشوند و دعاء ميكنند و طلب‌ نجات‌ مينمايند.

فَلَمّا نَجّاهُم‌ إِلَي‌ البَرِّ امواج‌ فرو نشست‌ و كشتي‌ آرام‌ شد و براحتي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بخشكي‌ و بندر رسانيد و نجات‌ پيدا كردند.

فَمِنهُم‌ مُقتَصِدٌ ‌يعني‌ باين‌ ايمان‌ و عهد ‌با‌ ‌خدا‌ باقي‌ ميمانند ‌که‌ اقتصاد ميانه‌ رويست‌، نه‌ چيزي‌ ‌بر‌ دين‌ ميافزايند و بدعتي‌ ‌در‌ دين‌ ميگذارند و نه‌ چيزي‌ ‌از‌ دين‌ ‌را‌ منكر ميشوند مثل‌ اقتصاد ‌در‌ مال‌ نه‌ اسراف‌ و تبذير و نه‌ بخل‌ و تقتير و مثل‌ اقتصاد ‌در‌ مشي‌ نه‌ تعجيل‌ و نه‌ سست‌ و اقتصاد ‌در‌ معاشرت‌ نه‌ ‌با‌ همه‌ كس‌ و همه‌ جا ميروند و حشر ميكنند و نه‌ ترك‌ معاشرت‌ بكلي‌.

وَ ما يَجحَدُ بِآياتِنا إِلّا كُل‌ُّ خَتّارٍ كَفُورٍ ختار گفتند بمعني‌ غدار ‌است‌ و اشد ‌از‌ غدار و غدار گفتند ناقض‌ عهد و قرار داد ‌است‌ و بزبان‌ ‌ما پلتيك‌ و تقلب‌ ‌که‌ صورت‌ ظاهر خوب‌ و باطن‌ خراب‌ وعده‌ ميدهد و عمل‌ نميكنند و بعبارت‌ ديگر مكر و خدعه‌ و حيله‌ و كفور كفران‌ نعمت‌ ميكند و ‌اينکه‌ نجات‌

جلد 14 - صفحه 440

‌را‌ مستند بطبيعت‌ ‌ يا ‌ بناخدا ‌ يا ‌ باسباب‌ ديگر ميپندارد و بهمان‌ كفر و شرك‌ اولي‌ برميگردد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 32)- در گرداب بلا! بعد از بیان نعمت حرکت کشتیها در دریاها که هم در گذشته و هم امروز، بزرگترین و مفیدترین وسیله حمل و نقل انسانها و کالاها بوده است، اشاره به یکی از چهره‌های دیگر همین مسأله کرده، می‌گوید: «و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص می‌خوانند» (وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ

ج3، ص567

لَهُ الدِّینَ).

یعنی امواج عظیم دریا آن چنان بر می‌خیزد، و اطراف آنها را احاطه می‌کند که گویی ابری بر سر آنان سایه افکنده است، سایه‌ای وحشتناک و هول‌انگیز.

اینجاست که انسان با تمام قدرتهای ظاهری که برای خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان می‌بیند.

و اینجاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه می‌کند، و دین و آئین و پرستش را مخصوص او می‌داند.

سپس اضافه می‌کند: «اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می‌گیرند» و به ایمان خود وفادار می‌مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر را پیش می‌گیرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).

و در پایان آیه به گروه دوم اشاره کرده، می‌فرماید: «ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی‌کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 266-267

منابع